#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_32
هی من میگفتم نه اوتا اره خلاصه باز زور بردنم پایین تا از پله رفتم پایین تموم نگاها چرخید سمتم ووویییی چشونه?
به همه سلام کردم پیش مامان نشستم همه بزرگا بودن پس عرفانشون اینا کجان ؟اروم زیر گوش مامان ازش پرسیدم که گفت _بالا و مجلس واس بزرگای جمعه😐
به ارمیا نگاه کردم ووییی چه خدایی خوشگل شده یه پیرهن مشکی که لبه های لباسش سفید بود پرشیده بود(خواننده های عزیز نمیتونم دقیق بگم چه مدلی شرمنده)
موهاشم بالا داده بود کلی خیلی خوشتیپ شده بود با اخمای تو هم به قیافم نگاه میکرد واااا روانیه ها
پدربزرگ _خب ماها که تموم حرفامونو زدیم فقط یه مهریع مونده چون گفتن خانومام مهمن گفتم جنع شید
مامان_اول غزال بره چایی بیاره
عاقاجان_باش برو غزال .
.0_0هاااا چیکار کنم ؟؟چایی؟؟
مطمین بودم قیافم شبیه مادر مردع ها شده
زنعمو_بلد نیستی گلم ؟
ایییی متلکاسم خرکیه بلند شدم گفتم_بلدم
اروم ب سمت اشپز خونه رفتم تند تند توی فنجون چای ریختم بردم تو حال به همه تعارف کردم رسیدم ب ارمیا .زیر لب گفت:نمیخورمش برو
بیتربیت بیشعور
مامان_ببخشید اقا خان حملبر فضولی نشه ولی بهتره ارمیا جان(عوقققق)و غزاله برن تو اتاق باهم صحبتی کنن
عمه_وااا صحبت نمیخواد که دو دوستی باید بچسبی همچسن دومادیو
مامان سرشو انداخت پایینو چیزی نگفت مامان همیشه ساکته هیچوقت جوتبشونو نمیداداگه یکم جوابشونو میداد شاید وضعم این نبود
با ارمیا ب سمت بالکن رفتیم اخیش هوای ازاد به باغ درندشت عاقاخان خیره شده بودم که دست ارمیا دور کمرم حلقه شد و اروم زمزمه کرد:کی بهت گفت انقدر ارایش کنی؟؟
romangram.com | @romangram_com