#عشقی_از_جنس_اجبار_پارت_23
میسپرم دست خودت این دختره زبون نفهمو
بعد خودش همراه اقا خان از اتاق زد بیرون چشام از تعجب در اومده بود0_0
حالا من بودمو ارمیا به ارمیا خیره شدم یه کت اسپرت سرمه ای تنش بود که خیلی بهش میومد به حرکاتش خیره شدم با پوزخنده و اخمی که رو پیشونیش بود اومد سمتم خیلی سعی کردم نرم عقبکی و موفق هم شدم دورم یه دور چرخید و پشت سرم ایستاد سرشو اورد کنار گوشم نفساش که به گوشم میخورد مور مورم میشد ....
اروم زمزمه کرد:مگه بهت نگفته بودم چونه نزن ها؟
اروم گفتم:نمیخوام
خیلی غیره منتظره دستمو گرفتو چرخوند سمت خودشو کوبیدتم به دیوار....
از زیر دندونای قفل شدس ادامه داد:ببین با من در نیفت اون سری هم گفتم عاشق سینه چاکت نیستم که بخوام تو رو بگیرم فهمیدی؟وای به حالت مخالفت الکی کنی چون نمیخوام ارثایی که بهم قراره برسه نرسه
وا رفتم ....ینی بخاطر پول میخواد باهام ازدواج کنه زیر لب یه عوضی نثارش کردم که دستشو زیر گلوم گذاشتو گفت :این یه بارو نشنیده میگیرم بار بعد اشهد خودتو بخون فهمیدی چی گفتم میگی بله ...فقظ بله ..نمیخوام پدر بزرگ ناراحت شه....
ولم کرد از اناق زد بیرون گلمو ماساژ دادم وحشی خررررر
هه زندگی ما رو ببین حالم ازت بهم میخوره روزگار نامـــرد
اشکامو از رو صورتم پاک کردم دیگه برام مهم نیست هر چه باد بادتهش به یه جا میرسم دیگه
هـــہ
از اتاق زدم بیرون میخواسم به سمت اتاقم برم که مهبا صدام کرد:سلام ذلیل نمرده
خندیدم گفتم:سیلام اشگولم
اومد جلو یه نیشگون ازم گرفت ادمه داد:چه خطرا؟خوش میگذره؟
همونطور که دستمو مالش میدادم گفتم:اره ...خیلی
مهبابغلم کرد گفت:میدونم داری چه سختی میکشی ولی بدون ارمیام پسره خوبیه...میتونه خوشبختت کنه
romangram.com | @romangram_com