#عشق_تو_پناه_من_پارت_87
بعداز امتحانم میشد...ولی هنوزتردید داشتم...تسبیحمو برداشتمو سریع یه استخاره گرفتم خوب اومد!!!نوشتم
ساعت 11 پارک ولیعصر...کنارمجسمه بزرگه!!
-ممنونم..فقط چیزی به طاها نگین!خداحافظ.
بدون جواب گذاشتمش..
یعنی چی میدونه؟
چرا نباید محمدطاها خبر داشته باشه؟
هجوم سوالای بی امان به مغزم باعث شد کتاب دفترمو جمع کنمو سرمو بذارم رو بالش و چشمامو ببندم.
وحتی وقتی اسمسه محمدطاها که برام نوشته بود بیداری نرگسیو بی جواب بذارم.
چون نمیتونستم باهاش حرف بزنم...چون میخواستم بفهمم چه خبره!!!
وبرام سخت بود باهاش حرف بزنمو چیزی نگم از قراری که فردا با دوسته خودش گذاشته بودم...
دوستی که به محمدطاهای من گفته بود عوضی شدی!!!
به عشقم گفته بود نگرانه اون دختره...ومن برام سوال بود کدوم دختر؟
وتو مغزم میپیچید نکنه اون دختر من باشم!!!
نکنه واقعا محمدطاها عوضی باشه!!!
romangram.com | @romangram_com