#عشق_تو_پناه_من_پارت_48
-شبتو هم بخیر.
ومن مثل تمام این یک ماه با بیشترین ارامش چشمامو بستمو به عالم خواب رفتم.
با دیدن ماشینه محمد طاها با خوشحالی رفتم سمتش...
دروباز کردمو پریدم بالا
-سلام...
تکیه داده بود به دره سمته خودشو با لبخند نگام میکرد
-سلام برشما خانوم گل...خوبی؟
کیفمو گذاشتم روپام
-اره تو خوبی؟
ماشینو روشن کردو اهی کشید
-خیر احوالاتمان خوب نیست.
-وای چرا؟
لبخند
-دلمان تنگتان بود.
romangram.com | @romangram_com