#عشق_تو_پناه_من_پارت_44
ومن مطمئن بودم میسازه.
-محمد طاها؟
-جونه دلم؟
-با مامان بابات حرف زدی؟
پنج دقیقه ای گذشت که نوشت
-نه!
-چرا؟
-یکم سخته...یه بار به مامان گفتم که میخوام یه دختر بگیرم که وضعیت مالیشون درحد مانیست قاطی کرد...منم باید کم کم بهش بگم.
اشک تو چشام جمع شد...
-تنهام می زاری؟
گوشی تو تو دستم لرزید وعکسش که ازتو گالرش پیدا کرده بودم افتاد رو صفحه...سریع دستمو گذاشتم رو صفحه ومسیرسبز به قرمزو طی کردم...گوشی رو گذاشتم رو گوشمو رفتم زیر پتو
صدای دادش باعث شد سریع دستمو کنار گوشی فشار بدم تا صداش کم شه...
-نرجس این چه حرفیه تو میزنی؟
بغضی که تو گلوم بود اجازه نمیداد حرف بزنم.
romangram.com | @romangram_com