#عشق_تو_پناه_من_پارت_34

-سلام حالتون خوبه؟

چشماش سرخه سرخ بود با بیحالی لبخند زدو گفت

-سلام...افتاب از کدوم ور دراومده؟

موقع حرف زدن هی دست میکشید به پیشونیش وشقیقشو فشار میداد!!!

-خوبین؟حس میکنم زیاد سرحال نیستین!!!

-میگرنم عود کرده...دیروزم از پا انداخت منو نتونستم بیام...ببخش.

این دیگه کی بود عذر خواهی میکنه!!!

-این چه حرفیه خب کسی مجبورتون نکرده که هر روز صبح زود بیاید اینجا...مگه کارو زندگی ندارین؟

چشمشو بستو گفت

-مجبور که یه خانوم مهربونی وگلی مجبورم کرده بیامو سلام بدم بهشون...کارو زندگیمم که تو شرکته بابامه...منم میپیچونمو میام اینجا!

خل که نبودم صدرصد منظوراز اون خانوم من بودم

-ولی من بهتون گفتم وقتتونو تلفه من نکنید!!!

چشمشو باز کرد و با درد گفت

-چرا دوست داری عذابم بدی؟من واقعا دوستت دارم!باور نمیکنی؟


romangram.com | @romangram_com