#عشق_تو_پناه_من_پارت_2

با صدای زنگ مدرسه کوله پشتیمو برداشتمو اومدم بیرون...

سرمو انداختم پایینو راه افتادم سمته خونه!!!

خدایا خودت رحم کن رفتم خونه مامان از رو دنده چپ پا نشده باشه.

خیرسرم یدونه دخترم ولی انقدر مامان بابا نریمانو دوست دارن که فقط منو شکنجه میدن تو اون خونه.

ساله سومه تجربیمو دوسته زیادی ندارم...اونم به خاطر گوشه گیریه خودمه.

عاشق تنهاییمم...چون واقعا تنهام وعادت کردم بهش.

مامان که همیشه بادوستاشه واصلا نمیدونه من کلاس چندمم.

بابام که نگم بهتره یه معتاد به تمام معنا که هرچی داشتو نداشتو دود کردو فرستاد هوا...

یه داداشم دارم نریمان که 16سالشه ودوسال ازم کوچیکتره!!!

ولی کله تصمیماته خونه رو اون میگیره.

بادیدن دوتا پا که روبه روم ویساده بود سرمو اوردم بالا.

بازم این...خیلی اروم گفتم

-ببخشید...میرین کنار؟

با صدای بمش گفت


romangram.com | @romangram_com