#عشق_تو_پناه_من_پارت_13

-یه بار دیگه ببینمت به داداشم میگم.

خندم گرفت...به نریمان بگم مزاحم دارم...میگه ببین تو چیکارکردی افتاده دنبالت.فکر میکنه نخ دادم...بیچارم میکنه!!!

رفتم کلاسو به زور درسی که صبح بعد نماز خونده بودم تونستم امتحانمو پاس کنم!!!

کله فکرم شده بودموضوع خواستگاریو ازدواجم باید یه کاری میکردم.

فرداشب اخره هفتس قراره عمو اینا بیان ولی باید باهاشون صحبت کنم.

غذای مورد علاقشونو درست کردمو بعد از شستن ظرفا گفتم

-بابا من با نادر ازدواج نمیکنم.

صورتش سرخ شد

-تو چه زری زدی؟

با ناله گفتم

-من نمیخوام از پیشتون برم.

دروغ گفتم از خدام بود ازاون دیونه خونه برم ولی نه به یه دیونه خونه بدتر!!!

مامان دادزد

-چرت نگو!!!


romangram.com | @romangram_com