#عشق_تو_پناه_من_پارت_12

با سردردی که از دیشب گرفته بودم راه افتادم سمته مدرسه تا شاید واسه چند ساعت از اون خونه دور باشم!!!

سرکوچه دوباره اون پسره رو دیدم که وایساده سرمو انداختم پایینو از کنارش رد شدم که گفت

-خانوم تو رو خدا یه دقیقه صبر کن.

قدمامو تند تر کردمو راه افتادم که کوله پشتیم از پشت کشیده شد!!!

-نرجس خانوم.

با ترس برگشتم

-ولم کن اقا...

ناراحت نگام کردو گفت

-تو رو خدا یه دقیقه به حرفام گوش بده!!!

با ترس گفتم

-الان یکی منو میبینه!!!

-یه نگاه انداخت به کوچه هیچکس نبود

-هیچکس نیست صبرکن!!!

دوییدمو دادزدم


romangram.com | @romangram_com