#عشق_اجباری_پارت_28
تودلم پوزخند زدم به تفکراتم..
اینم مثل شهباز بااین تفاوت که شهباز محرمم بود واون کاراش گناه نبود برام اما این یکی چی؟؟ ازاین به بعد قراره زیر دست وپای یه مرد غریبه باشم ...
*دایان:
تواتاق نشسته بودم وبه نقاشی که بادود سیگار ترسیم میکردم نگاه میکردم که با سوختن دستم متوجه شدم سیگار تموم شد وبااحساس سوزش سریع انداختمش روی زمین دخترک کنار پام زانو زده بود خم شد وبه طرف سیگار رفت وخواست بادهن برش داره که نفهمیدم چم شد، انگار تازه متوجه دردی شدم که چند دقیقه پیش تو رودربایستی با شهباز مجبور شده بودم سیگارمو با پوستش خاموش کنم بااینکه سعی کردم جای بزنم که خیلی جای سوختنش میون اون همه کبودی بدنش به چشم نخوره بازم از صدای اخ گفتنش تمام وجودم به آتیش کشید ..
اینبار نزاشتم باز اون درد وتحمل کنه و مانعش شدم ..
_نهههه...برو کنارر ..
اروم توخودش مچاله شد وساق پامو گرفت تو دستش کلافه دستی لای موهام کشیدم و اروم دست کشیدم روی سرش ..
_اسمت چیه کوچولو ؟؟؟
............
بازهم توسکوت مطلق بود
_نمیگی؟؟ تنبیه میخوای؟؟ باشتیدن تنبیه لرزش نامحسوس بدنش وبعد صدای اروم وقشنگشو شنیدم ..
_آر..وا...
سرمو بالبخند تکون دادم وتویه حرکت آنی وبدون هیچ فکری کتف سوختشو اروم بوسیدم ..
باچشمای یشمی تعجب زدنش زل زد بهم که به سیگار روی زمین اشاره کردم ..
_بلند شو بندازش تو جا سیگاری ..
چشم زیر لبی گفت وکاری که گفته بودم وانجام داد خواست باز جلو پام بشینه که به تخت اشاره کردم مردد بود اما چاره ی جز اطاعت نداشت وروی تخت خوابید منم مجبور بودم مجبور به انجام کاری که مخالف تمام معیار هام بود اما مجبور بود چون اگه این دختر فردا ازاین در باکره بیرون میرفت تمام عملیات رو هوا میرفت ..
با دلشوره وتردید بلند شدم ومشغول در اوردن پیراهنم شدم ...
رفتم کنار آروا روی تخت دراز کشیدم میدونستم گناه اما این دختر گناهی نداشت پس نباید با بی رحمی دخترونگیشی ازش بگیرم دستمو دراز کردم سمتشو کشیدمش توی بغلم ...
_آروا تومیدونی محرم ونامحرم چیه ؟؟ میدونی رابطه نامشروع یعنی چی ؟؟
سرشوتکون داد وقطره اشکی از گوشه چشمای یشمیش سُر خورد که دلم برای این همه مظلومیتش سوخت و من تنها کاری که تونستم بکنم تاشاید کمی مرهم دردش بشم بوسیدن پلک های خیسش بود...
romangram.com | @romangram_com