#عشق_یا_کیسه_بوکس_پارت_61


خودمم رفتم ماشینو دادم گل بزنن و ارایشگاه تا ساعت 3 عصر مشغول بودم امیر هم کنارم بود یادمو خیلی خوشحال بود میگفت باید ببینم این دختره چی داشته که تو رو طورت کرده گفتش اگه خدا بخواد بعد از عروسی تو منم میرم خواستگاری عشقم اخه همه چیز اونقدر یهویی شده بود که نتونسته بودم مریم رو نشونش بدم و با هم اشناشون کنم ساعت طرفای 5 بودش که مریم تماس گرفت برم دنبالش فیلمبردار هم زنگش زدم بیاد با دیدن مریم تو اون لباس خداروشکر کردم که مجلس مردونه زنونه رو جدا گذاشتیم بخدا وگر نه من که اصلا اجازه نمیدادم شنلشو بر داره پوست سفبدش میدرخشید موهاشو فر کرده بادن و حالت ابشاری پشت سرش جمع کرده بودن ارایشش خیلی ناز ترش کرده بود مخصوصا اون رژ قرمز که زیادی چشمک میزد کمکش کردم شنلشو پوشید و با دستورات فیلمبردار سوار شدیم و رفتیم اتلیه

71

کلی عکسهای مختلف انداختیم خدا خدا میکردم عکاسه بگه جناب دوماد عروس خانم رو ببوسید تا منم دلی از عزا در بیارم ولی شانس باهام یار نبود

رفتیم تو باغ درسته که خانواده ای نداشتیم ولی کلی دوست و اشنا داشتم رفتیم مجلس زنونه به خواست من اول قرار بود عاقد بیاد عاقد اومد و بعد از سه بار خوندن خطبه عقد مریم بله داد منم بله رو دادم حالمو نمیتونم توصیف کنم تو پوست خودم نمیگنجیدم سرمو به گوشش نزدیک کردم و گفتمش

بالاخره مال خودم شدی تمام و کانل عسل گذاشتیم دهن همدیگه کیک رو بریدیم البته باید دستورات فیلم بردار رو انجام میدادیم حلقه رو دست هم کردیم همه تبریک گفتن و کادو دادن مریم هنوز شنل داشت اخه مردونه هم بودن شنلم کل صورتشو پوشونده بود امیر که اومد دست مریمو فشردم گفتم مریم خانمی ایشون بهترین دوستم که از ب رادر بهم نزدیک تره مریم شنل رو بالا کشید تا بتونه امیر رو ببینه رو کردم به امیر، امیر خان داداش اینم خانم خشگل من مریم مریم ذاهد

امیر با شنیدن حرفم سریع سرشو اورد بالا و به مریم نگاه کرد خنده رو لبش ماسیده بود یکم چشماشو باز و بسته کرد و به مریم نگاه کرد منم فکر میکردم اتفاقی واسش افتاده _چی شده امیر خوبی داداش رو کرد بهم

_ا اره داداش خوبم به پای هم پیر شین بعدم سریع رفت

رقصیدیم ،غذا دهن هم گذاشتیم،.... و در اخر مجلس عروس برون رو انجام دادیم بعد از کلی بوق بوق کردن عروسمو بردم خونه دفتر رو ورق زدم



الان اومدیم خونه عروسیمون عالی بودش ولی حس میکنم این رفیق علی امیر رو جایی دیدم بیخیال علی رفته نمیدونم چی به فیلم بردار بگه



دو روز از ازدواجمون میگذره امروز صبح با درد شدیدی بیدار شدم و خودمو کف زمین تو یکی از اتاقای پایین پیدا کردم یاد دیروز افتادم اصلا بزار از شب عروسی بنویسم اره علی اومد بغلم کرد و گفتش خوشحاله که منو داره خوشحاله مه مال اونم منم با شنیدن حرفاش داشتم کیف میکردم سرمو از سینش برداشتم به صورتش نگاه کردم زل زدم تو چشاش چشمایی که لحظه به لحظه نزدیک و نزدیک تر میشد و فاصله تموم

شد و من سوختم اتیش گرفتم از حس لبای داغی که لبامو به بازی گرفته بود مثل مجسمهایستاده بودم و کاری نمیکردم که علی ازم جدا شد و منو انداخت رو کولش یه جیغ کوچولو کشیدم و شروع کردم مشت زدن به پشتش ولی اون انگار نه انگار فقط میخندید وارد اتاق خواب شدیم منو پرت کرد رو تخت و خودشم اومد کنارم

اونشب با اینکه درد شدیدی رو تحمل کردم ولی هیچ خونریزی نداشتم حتی یک قطره ولی من از خودم مطمءن بودم این امکان نداشت علی اولین مرد زندگیم بود خواستم دهن باز کنم و چیزی بگم که صدای در اتاق خبر از رفتن علی میداد حق داشت ،نداشت

ولی من که ادم بدی نیستم کل شب رو گریه کردم تا صبح شد لباس پوشیدم و خودمو به نزدیک ترین دکتر زنان که وجود داشت رسوندم

romangram.com | @romangram_com