#عشق_و_تقدیر_پارت_4
من: ای بابا... بسه دیگه خل و چل کچلم کردی یهو همه رو با هم بگو دیگه..
-خیله خب کاری نداری؟
من: نه...
-پس فعلا خدافظ
من:بای بای.
با خوشحالی قطع کردم ولی این تینای گوربه گوری گند زد به خوشحالیم و گفت:
-کی بود رها؟ (ای بسوزه پدر فضولی...)
من: سپهر بود.
-راست میگی؟!!
من:وااا...دروغم چیه؟؟
-ای واااای... خب زودتر میگفتی سلام برسونم!!!!!
من:واااای...چه فاجعه ای...برو بمیر بابا گفتم چی شده!! (دختره ی چشم سفید ایششششششش!!)
با سرخوشی خندید و چیزی نگفت! جدیدا خیلی از سپهر میپرسید از وقتی تو تولد امسالم دیدش....مشکووووک میزدااا(حالا خوبه میدونست من دوستش دارم) !!!!! رسوندمش خونشون و رفتم خونه...فردا صبح کلاس داشتم سریع رفتم خوابیدم. هم مربی رقص بودم هم تو یه موسسه زبان انگلیسی تدریس میکردم. تو پاره وقتمم گیتار و پیانو میزدم. خلاصه سرم حسابی شلوغ بود. هرچقد بابا میگفت نمیخواد کار کنی به خرجم نمیرفت . برای پول کار نمیکردم . هم بیکار نبودم و حوصلم سر نمیرفت هم دستم تو جیب خودم بود . سنم که کم تر بود برای فرار از بیکاری توی انواع و اقسام کلاسا شرکت میکردم. تافل زبان انگلیسی و فرانسوی و کارت مربی گری رقص و شنا داشتم. از 10 سالگی به کلاسای گیتار و پیانو رفته بودم و پارسال هم یه مدت استاد کاراته بودم و نقاشیو طراحیمم که دیگه حرف نداشت خیر سرم 3 سال دوره دیده بودماااا!!! ماشالا از هر انگشتمم یه هنر میباره!!! ای جووووونم اعتماد به نفس!!.
romangram.com | @romangram_com