#عشق_تو_پس_کوچه_های_تعصب_پارت_72


و حالا ساره بعد مرگ مادرش دختر منه...

اشک هایم در آمده بود و به خاطر دل مهربان عمویم به هق هق افتاده بودم...

ساره را بغل کردم و گفتم:

- عمو کاش با سارینا ازدواج می کردین...

عمو کلافه دستی به موهایش کشید و گفت:

-بعضی موقع با خودم فکر می کنم کاش همون موقع خودخواهی می کردم... اما بعدش بازم می گم شاید سارینا باهام ازدواج می کرد اما بعدها از زندگی با من پیرمرد پشیمون می شد... نمی دونم تو کار خدا موندم...

*************

"ما به هم محکومیم مثل

مثل عیسی به صلیب مثل

مثل مریم به مسیح مثل

مثل آدم و حوا به سیب...

♫♫♫





ما به هم محکومیم مثل

مثل آینه به سنگ مثل

مثل گندم به حریق مثل

مثل آهو به تفنگ...

حال من حَیران حال تو وَیران

روی مَوجا رفت گل عشقمان

مثل خط های ریل راه آهن

مثل اجبار تن به پیراهن

مثل حس تنهایی آهنگایی که با ما همراهن

با هم متولد یک روز و یک ماهن

مثل یه لحظه خیلی کوتاهن

مثل احساس حس لمس دسته گلی که

به من دادی اشتباها

romangram.com | @romangram_com