#عشق_شيطون_من_پارت_63
ونچنان این جمله رو باغیز گفتم که خندش گرفت بخند بخند دارم برات
باعذر خواهی از سرمیز بلندشدم و رفتم بالا رو به روی اتاق من ی اتاق دیگه ای هم بود باز بخش فضولیم شروع کرد به کار کردن رفتم دم در اتاق درو آروم باز کردم خوب خداروشگچکرهیچکی نیس واردشدم که دهنم باز موند چه اتاااااااقیییییییییی چه قشنگههههههه اتاق به رنگ سفید سرمه ای بود و خیلی شیک بود حالامن حوصله توصیف ندارم خودتون ی اتاق هلو فرض کنین دیگه عکس روهام در بالای تختش به مانند ستاره ای میدرخشید خخخخخ فارسی گفتنمو بگردم خوب آقاروهام برات دارم
رفتم سر میزش به به چه عطرایی یادم باشه بعدا ی بلایی هم سراینا بیارم ی نگاه به ظرف مربای تمشک قرمزی که ازرومیز دزدیده بودم کردم و ی فکر شیطانی زد به کلم رفتم تو دسشویی و مربا رو ریختن تو مسواکش و بالبخند رضایت بخشی اومدم بیرون رفتم تو اتاق و لباسامو پوشیدم و موهاموجمع کردمو زدم بیرون آی چشتون روز بعد نبینه با داد روهام چسبیدم به در اوه اوه فهمیدهههه بادو از پله ها رفتم پایین و کنار مانی جون ایستادم فعلا اینجا درامانم😂
مانی جون:توهم شنیدی زلزله?
_والااکوش اینقدر زیاد بود که فک کنم روستاهای اطراف تهرانم شنیدن
مانی جون خندید و همزمان باخندش روهام باچهره ی عصبی اومد بیرون ی شلوار کتون مشکی پاش بود با بالاتنه ی لخت بپوشون برادر بپوشون اینقدر مارو به گناه وادار نکن
روهام:روناک میکشمت😡
و به دنبال این حرف اومد سمت من یاعلی الان میزنه از صفحه هستی نابودم میکنه مثل مو ش شروع کردم به دوییدن از درخونه رفتم بیرون و وارد حیاط شذم حالا من بدو روهام بدو کلن شده بودیم موش و گربه
romangram.com | @romangram_com