#عشق_شيطون_من_پارت_4
استاد خندش گرفته بود ولی نمیخواست بخنده یکم اخم کردوگفت نخیر شما امروز ازکلاس اخراجین مثل پهلوون پنبه تو عموپورنگ بادم خالی شدو شل شدم بادرموندگی گفتم چراآخه😢
استاد:نیم ساعت دیرتراز شروع کلاس تشریف آوردیننظم کلاس رو بهم ریختین واینکه استاد و دانش آموزان رو مسخره کردین آیا دلیل دیگه ای هم میخواین برای اخراج ازکلاس خانوم؟
ایییی خدااااا انگیزت از خلقت همچین استادایی چی بود خوبه والا نگفت ساپورت پوشیدی یامانتوت کوتاهه خداشفا بده الهی والا
فوری خودمو جمع و جور کردم رفتم سمت درکلاس گفتم نه استاد دیگه چیزی نمونده بااجازتون بابای
از آموزشگاه اومدم بیرون سوار ماشین خوشگلم شدم و رفتم سمت خونه وقتی رسیدم ماشینو تو پارکینگ پارک کردمو رفتم داخل دیدم بلههههه رامین جون تشریف آوردن.
آروم رفتم طرفش روی مبل روبروی تی وی نشسته بود داشت اخبار نگاه میکرد حواسش نبود آروم رفتم پشت سرشو یه جیغ بنفش کشیدم بیچاره بابام بامخ ازروی مبل افتاد پایین قیافش خیلی باحال بود جاتون خالی مثل منگا اینوراونرو نگاه میکرد منم اینور مبل پخش زمین شده بودم از شدت خنده یهو دیدم یه نفر بالای سرم وایستاده وقتی نگاه کردم دیدم بلهههههعه ددیه خودمه دست به کمروباعصبانیت داره بندرو نگاه میکنه اروم از روی زمین بلند شدم سرمو انداختم پایینو خیلی مظلوم سلام کردم وای خدایاخودت رحم کن به جونه این اصغرآغا بغال آرزو برجوانان عیب نیستااااا باباحرام استتتتتتت خداجون این ی بارو بکذراز خیرم دیگه ازاین غلطانمیکنم
بابایی:دخترمگه کرم داری
آره بابا انگل دارم
romangram.com | @romangram_com