#عشق_‌کیلویی‌_چند_پارت_60


آپی : خفه شو

با عصبانیت کنارم زد رفت توی اتاق درم محکم بست

اوففف ادا اوصولی داره این دختره

رفتم در زدم یک دفعه دو دفعه سه دفعه اخه اییم از اتاق در نمی یومد هر چی زنگ زدم در زدم کسی جواب نداد حتی به هتل دار گفتم با تلفن هتل به اتاق زنگ بزنه ولی هیچی به هیچی نگران عصبانی رفتم بالا پیش بچه ها رو به هیلا( نهال ) گفتم :نهال خانوم میشه یک لحظه بیاید

نهال : بله اومدم

من : یه لحظه بیاید پایین در بزنید ببینید روشا درو باز می کنه من هر چی زنگ می زنم در می زنم جواب نمی ده

هیلا : باشه باشه الان میام

رفتم پایین نهال با کارت اضافی که همراهش بود درو باز کرد

واااااااااااااااااااااااااای

اپاما با سر خونی افتاده بود

سریع دویدم ب*غ*لش کرد رفتم سمت ماشین با سرعت 200 تا حرکت می کرد رسیدم بیمارستان ترمز دستیو کشیدم قققققیییژژژ

ای لاستیک پیچید تو فضا

پیاده شدم اپاما رو گرفتم تو ب*غ*لم رفتم تو اوژانس

من : برانکارد بیارین ( به اینگیلیسی )

یه پرستار امو شنید فهمید اونجایی نیستم اومد کمکم اپاما رو گذاشتم رو برانکارد

( یادتان باشد اینجا کویت است ای رادیو کویت خخخخ)


romangram.com | @romangram_com