#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_45

-آره. از ساسان شنیدم.

-عجب. دلم خنک شد.

-ولی الآن برای تو بدتر شد.

-نچ. من کارم را بلدم.

-صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

-شایان!

-هوم.

-شـــایــــان.

-هان

-شماره ی نارسان را بده دیگه.

-ببین بیخیال این پسره شو. اهل هیچی نیست. بذار سرش با نامزدش گرم باشه.

-آخه لامصب، ده روز دیگه عروسیشه و من هنوز هیچ غلطی نکردم.

-جون شایان بیخیال.

-من اگه چیزی را بخوام باید به دستش بیارم.

romangram.com | @romangram_com