#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_38


- آهان. خب چه کمکی از من بر میاد؟

- میشه بامن ازدواج کنی؟

- چی؟

- ببین اصلا کاری باهات ندارم. بعد از اینکه، پولمو از بابام گرفتم، میریم اون ور آب و تو هم راحت میشی و می تونی دوباره برگردی. نخواستی هم می تونی همونجا بمونی. نظرت چیه؟

- خب می دونی ....

و نتوانست بگوید که او دختر نیست. باید با شایان مشورت می کرد.

***

- چی؟

- آروم تر.

- شادان! تو اصلا ماهان را نمی شناسی. اون یه هفت خط دو دره بازیه که دومی نداره.

- ببین یادته گفتم من باید با یکی ازدواج کنم تا دیگه برام مشکلی ایجاد نشه؟

- آره. ولی ببین شاید اون راضی نشه.

- خب؛ اون گفته کاری باهام نداره! پس این چیز ها براش فرقی نداره.


romangram.com | @romangram_com