#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_30


- حالا شما دخترهای پتیاره از خواهر من ایراد می گیرین. شما اگه خوشگل بودین، اینقدر عمل و آرایش و هزار کوفت و زهرمار دیگه نمی کردین، تا کمبودهاتون را با این چرت و پرتا بپوشونین. آهان نگاه خانوم که خواهر من کثافته. خواهر من آشغاله. اگه اون کثافت و آشغاله، منم که هم خونشم آشغال و کثافتم. و تو که با من دوست شدی هم آشغال و کثافتی. تا حالا چند بار مستقیم و غیر مستقیم پشت سر خواهر من حرف زدی. با خودم گفتم: خودش می فهمه که خواهر من اینطور نیست. ولی هر روز بد تر از دیروز.

و با دندان هایی که روی هم می سایید، گفت:

- اگه همین الآن ازش معذرت خواهی نکنی؛ باید همین حالا جل و پلاستو جمع کنی و برگردی تهران و نه من و نه تو.

نگاه که دید اگر این کارو نکنه؛ شایان را از دست می ده؛ به اجبار بلند شد و گفت:

- ببخشید؛ شایان اعصابم خرد بود. آخه از وقتی شادان اومده دیگه به من اهمیتی نمیدی؛ برای همین، فکر کردم، شادان زیر پات نشسته!

و آرام به سمت گونه ی سمت چپ شایان بلند شد. شایان که می دانست، اگر همین حالا قضیه را فیصله ندهد، به ضرر شادان می شود، به ظاهر بوسه ی نگاه را قبول کرد و بهش لبخندی زد که نگاه خمار نگاه را در پی داشت. نگاه به آرامی دست شایان را کشید و او را به طرف ویلا هدایت کرد. شایان هم برای از بین بردن کدورت ها و خاموش کردن آتش حسادت و کینه ی نگاه به نگاه خمار نگاه پاسخ داد و آرام همراه او وارد ویلا شد.

***

ماهان با نگاهی عمیق به شادان که در حال حاضر به طرف او می آمد نگاه می کرد. شادان به او رسید و گفت:

- ببخشید ماهان جان. می دونی شایان کجاست؟

- چی کارش داری؟

- می خوام قرص هام را ازش بگیرم.

- چه قرصی می خوای؟

- قرص برای سر درد.


romangram.com | @romangram_com