#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_149

نارسان برای اطمینان پرسید:

-خانم سپهریان؟

-خودم هستم.

-من نارسانم.

صدای شادان به طرز غیر قابل باوری شاد شد.

-بله. بفرمایید.

-می خواستم شرایطتون را بدونم.

شادان این بار آرام تر از قبل در حالی که قبل از آن سینه اش را صاف کرده بود، گفت:

-شرط ازدواجم اینه که حق طلاق با من باشه و مهریه ام هم قلبت!

نارسان بهت زده و گوشی به دست مانده بود.

پس از مکثی گفت:

-بهتون خبر میدم.

و گوشی را قطع کرد.

***

romangram.com | @romangram_com