#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_146


نفس شادان و شایان و پیمان به راحتی از سینه هایشان درآمد.

نارسان با اضطراب به قاضی نگاه کرد و گفت:

-جناب قاضی تقاضای تجدید حکم را دارم.

قاضی سنگدلانه به نارسان نگاه کرد و گفت:

-اعتراض وارد نیست.

نارسان با التماس گفت:

-جناب قاضی چطور میشه حکم را تغییر داد؟

قاضی در حالیکه پرونده های جلو دستش را به دست دو فرد کناری اش می داد تا هر کدام وظیفه ی خود را که ثبت حکم و جمع آوری پرونده بود انجام دهند رو به نارسان گفت:

-غیر از جلب رضایت شاکی هیچ راه دیگه ای نداری!

بعد بلند سربازی را صدا زد تا نارسان را به زندان منتقل کند.

شادان بلند شد و گفت:

-جناب قاضی می تونم چند لحظه با جناب کیانی صحبت کنم.

قاضی سرش را تکان داد و رو به سرباز گفت:


romangram.com | @romangram_com