#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_140


شایان فهمید پیمان شوخی کرده است.

***

-شایان اذیت نکن. نقشه ی من مو لا درزش نمی رفت.

-باور کن. گفتم که رفتم پیش پیمان همون که تو برج مطبم دفتر داره. اون گفت که قانون برای این کار فقط دیه می خواد و زندان نداره.

شادان با قیافه ای خبیث گفت:

-اگه پول دیه را نده چی میشه؟

شایان سری به تاسف تکون داد.

لب هایش را جمع کرد و گفت:

-شوخی کردم. گفته میره دنبال مدرک ها بعد شکایت می کنه.

شادان لبخندی زد و آرام روی کاناپه نشست.

مدتی که گذشت، شادان با هیجان بالا پرید و گفت:

-راستی شایان واست یه شعر بخونم؟

-درباره ی چی؟


romangram.com | @romangram_com