#عشق_در_وقت_اضافه_پارت_121

پس از ده دقیقه تازه نارسان یادش افتاد که نرفته تا فیش بستری بگیرد.

بدون نگاه کردن به شایان به طرف صندوق رفت.

لحظات کش می آمدند.

پس از بیست دقیقه بعد از آمدن شایان شادان را آوردند.

با سری باند پیچی شده.

دکتر هر دو را به اتاقش فرا خواند.

پس از نشستن هر سه دکتر شروع کرد:

-شانس آوردید سر شکافته شده و خون ها بیرون آمدند گرنه خونریزی مغزی می کردند. الآن جز شکستگی پای چپ و مو برداشتن استخوان دست چپ مشکل حادی وجود ندارد.

نارسان نفسش را عمیق بیرون داد.

شایان هم.

نارسان به دلیل خاص خودش و شایان هم به دلیل خاص خودش.

دکتر ادامه داد:

-ولی ...

همین کلمه دوباره استرس و دلشوره را به جا هر دو انداخت.

romangram.com | @romangram_com