#عشق_در_قلمرو_من_پارت_89

اشک های روی صورتم رو پاک کرد .

قطره های اشک رو به سمت لبش برد و بوسید.

سرش رو بلند کرد و به من نگاه کرد.

زیره لب چیزی گفت و بعد غیب شد.

عرق روی تنم رو احساس می کردم که از گردنم روون شده بود.

به حمام رفتم.

با برخورد قطره های آب یخ به بدنم احساس تازگی می کردم.

دستم رو تو موهای پر پشتم بردم و اجازه دادم آب به کف سرم رسوخ کنه.

بعد از چند دقیقه بیرون اومدم و لباس هام رو پوشیدم.

روی تختم دراز کشیدم.

آرامشی درونم موج میزد که خیلی وقت بود دنبالش بودم.

آرامشی که حالا به چشم هام رسیده بود و کم کم داشت بسته می شد.

romangram.com | @romangram_com