#عشق_در_قلمرو_من_پارت_79
من روی تخت خوابیده بودم و اونم روی شکمم نشسته بود.
جاسپر دوست خوبم که خیلی خیلی زیبا بود و شاید قدش اندازه ی یه بد انگشت می شد.
به عادت همیشگیش گونم رو بوسید و گفت
-سلام نوازم خوبی ؟
بی تعارف گفتم
-نه جاسپر خوب نیستم.
چهرش توهم رفت و گفت
-چی شده نوازم ؟ چرا حالت خوب نیست ؟
بغضی که چندین سال توی گلوم جا خوش کرده بود یه دفعه شکست.
صدای هق هقم کله اتاق رو گرفته بود.
توی آغوش گرمی فرو رفتم که از رایحه ی خوش عطرش فهمیدم جاسپره.
دست هاش رو بین موهام فرو برد و آروم نوازشم کرد.
romangram.com | @romangram_com