#عشق_در_قلمرو_من_پارت_57
آرامشی که بعد از رفتن پدر و مادرم دیگه هیچ جا پیدا نکردم.
نوازش موهام فقط کمی آروم می کرد و من رو چند ثانیه از مشغله هام جدا می کرد.
بدون حرف در همون حالت شیفت دادم که انگار کمی ترسید اما دستش رو جلو اورد و توی موهام فرو برد.
با گرمی دست هاش تمام غم عالم از وجودم پر کشید.
دستش رو دوره گردنم حلقه کرد و پیشونیم رو بوسید.
گرگم خوشش اومده بود چون دوباره صورته آرن رو لیس زد.
آرن خندید و بغلم کرد .
با ته خنده اش گفت
-تو خیلی خیلی شیطون...
حرفش رو قطع کرد و به دستش خیره شد.
تا نگاهم به دست پر از خونش افتاد تازه یادم اومد که زخمی بودم.
خون قرمزم روی دست هاش خودنمایی می کرد.
romangram.com | @romangram_com