#عشق_در_قلمرو_من_پارت_49

وریا گفت

-خوب بزار ببینم ، اومم...

با فلز سردی که به پوستم خورد تمام تنم مور مور شد.

اون فلز رو توی جیبش گذاشت و جاقویی بیرون کشید.

تا به خودم بیام با چاقو خراش عمیق تری روی کتفم کشید که از درد اخم هام توهم رفت.

با شرمندگی گفت

-باید خون کثیف رو بیرون بکشم ، خیلی خطرناکه.

آروم گفتم

-ادامه بده.

.......

حدود دوساعت کارمون طول کشید .

وریا کتفم رو با باند بست و رو بهم گفت

romangram.com | @romangram_com