#عشق_در_قلمرو_من_پارت_160
از حال آرن نگم که چی شده بود.
فقط چند ثانیه وقت داشتم.
چشمام رو بستم و از ته دلم جاسپر رو صدا زدم.
وقتی چشم هام رو باز کردم یه استریگو رو دقیقا جلو در دیدم که با چه نگاه خسمانه ای مارو زیره نظر داره.
سرم رو که چرخوندم نگاهم به جاسپر افتاد.
سریع بلند شدم و به سمتش رفتم.
دستم رو به پیرهنش گرفتم و گفتم
-جاسپر ؟ کمکم کن
-چی نواز ؟ چیکار کنم ؟
تا خواستم حرف بزنم استریگو به یاس حمله کرد.
سریع به سمتش رفتم و به دیوار پرتابش کردم.
romangram.com | @romangram_com