#عشق_در_قلمرو_من_پارت_159
روبه ناتان گفتم
-پرو نشی ؟
درحالی که تخمه می شکست گفت
-نه من راحتم.
کنارش نشستم و گفتم
-پاشو برو تمرین کن ناتان ، برای خودت می گم.
-چشم خواهر.
تا دهنم رو باز کردم حرف بزنم صدای عربده ای توی سالن پیچید که حرف تو دهنم ماسید.
چند ثانیه ، فقط چند ثانیه بعد ماکان با ترس پرید توی خونه و گفت
-نــــــواز اومدن.
یاس از ترس جیغی کشید و به من نزدیک شد.
ترس رو توی چشم های ناتان دیدم چون به من نزدیک تر شد.
romangram.com | @romangram_com