#عشق_در_قلمرو_من_پارت_146


البرز نگاهم کرد و گفت

-مبارزه کنیم .

پوزخندی زدم و گفتم

-به نظر تو ما با یه گله استریگو که کمتر از سی نفر نیستن بجنگیم ؟ اونم وقتی دوتای ما با سختی به یکشون می چربه ؟

همه با حرف من سرشون رو تکون دادن.

ماکان جلو اومد و گفت

-من و گله ام کمکتون می کنیم.

دستم رو روی شونش گذاشتم و گفتم

-ممنون ماکان اما ، بازم خیلی ضعیف تر از اوناییم.

ناتان گفت

-نه تا وقتی که همه متحد باشیم.


romangram.com | @romangram_com