#عشق_چیز_دیگریست__پارت_2


- عسل به خدا من می دونم عشق چی.من... من.... عسل هنوزم اون روز قشنگ یادمه. تو اطاق بابا نشسته بودیم پشت میزش و یاشا داشت قسمت های داخلی ماکت رو یکی یکی در میاورد و برام اسم و کارشون رو می گفت.

یه لحظه غرق شدم تو چشاش. تو صداش. انگار زمان متوقف شده بود. صداش انقدر دوست داشتنی بود که دلت نمی اومد حتی صدای نفسات اون صدا رو کمرنگ کنه. یه آن از صدای یاشا که رها رها میگفت به خودم اومدم و اولین حرفی که به ذهنم اومد که بگم این بود که به قسمت قلب ماکت که دستش بود نگا کنم و سریع بگم آره آره این قلب...

یاشا دوباره بهم نگاه کرد. نگاهی که تا ته قلبم رو لرزوند. بعد گفت رها عاشقی؟ و من انقدر سرخ و گرم شده بودم که فقط تونستم بگم: نه فقط گرممه ، که باز یاشا گفت نه.... مثل اینکه واقعا خیلی عاشقی. بعد روی صندلی آروم لم داد، جوری که پاهاش به پاهام چسبید و آروم دست انداخت پشتم و آروم زد پشتم و گفت رهای عاشق اگه قشنگ حواست رو به من بدی تا آخر درس یه کادو پیش من داری. نمی دونی انگار دنیا رو بهم داد با این حرفش. بی چون و چرا بهش گفتم چشم و تمام حواسم رو دادم به درس. وقتی تموم شد از بدن ماکت همون قلب رو در آورد و داد بهم و گفت: خوب اینم جاییزۀ رهای خوشگل عاشقمون.

عسل هنوزم یاد اون روز که می افتم دلم می لرزه. عسل میدونم اونم دوسم داره. میدونم... می.. دو...(شروع کرد به حق حق کردن)

- وای رها باز چت شد. رهایی تو رو خدا. بابا غلط کردم. رهایی جون من گریه نکن. به خدا نمی خواستم ناراحتت کنم اما بهم حق بده. به خدا آتیش می گیرم وقتی می بینم اینهمه سال حتی یه دوس پسرم نداشتی، حتی به یه پسرم نگا نکردی، حتی با یه مرد هم دست ندادی که چیه این خیانت به عشقته. به خدا عصبی می شم وقتی می بینم تو اینجوری هستی اونوقت یاشا چه وقتی اینجا بود چه وقتی رفت هر روز با یه نفر بود و یه گوری. رها فکر می کنی اصلا یاشا اینهمه عشق و وفاداری تو رو می بینه؟ اصلا درک می کنه؟ به خدا نه رها. رها همه نگرانتن. مامانت بابات کلافه اند. به اونها هم فکر کن. اونا دار دنیا فقط یدونه تو رو دارن. اونا نگرانتن. زیر بار عمل قلبت که نمی ری، هر روزم افسرده تر از روز قبلی، این نفس تنگی ها هم که از یه ور دیگه... رها از پا نندازشون. به اونام فکر کن. دوباره شروع کن. یه عشق تازه، یه زندگی تازه، رها یه روز پشیمون می شی وقتی که می بینی تنهایی و همه چیزت رو از دست دادی. حتی زندگیت.

- عسل می خوام تنها باشم الان. پس برو. خدافظ

- رها...

(بوق ... بوق ... بوق...)





****


romangram.com | @romangram_com