#انسانم_آرزوست_پارت_80


_حتی یه زنگ بهش نمیزنی! اون...قلبش میشکنه!تو پسرشی!

اشک هام سرازیر میشن...مستاصل صداش میزنم:

_ماهان...

بغضم میشکنه...اشکام سرازیر میشن...

_من...

لعنتی....نباید بهت زنگ میزدم...نباید!

سریع تلفنو قطع میکنم و پرتش میکنم گوشه ی اتاق...خودمو میندازم روی تختو سرمو فرو میکنم توی بالش...با تمام وجود جیغ میکشم....دست های مشت شده ام رو میکوبم روی تخت....اشک هام بالش رو خیس میکنن...به هق هق میفتم....لعنتی...ماهان لعنتی!حتی نمیدونم زنده ای یا مرده!!دریغ از یه تماس!!!دریغ از یه پیغام!!!لعنتی.... لعنتـــی!!!! تو انسان نیستی...!!!

صدای ضربه ای به در باعث میشه سریع اشک هامو پاک کنم و صاف توی جام بشینم...

_بله؟

_منم...

_بیا تو...

سرم رو میندازم پایین...

_ام...سلام!

سرم رو تکون میدم...

_مهتا؟

romangram.com | @romangram_com