#الهه_شرقی_پارت_38
- من تمام سعي ام رو مي كنم.
- آفرين دخترم. دلم مي خواد كاري كني كه اردلان و خانوادش به خاطر از دست دادن گوهري مثل تو تا آخر عمر حسرت بخورن. دلم مي خواد همه بفهمند كه دختر من يه شير زن واقعيه.
كيميا دلسوزانه اشكهاي مادر را پاك كرد و در دل گفت: (( مادر! چقدر به خاطر من بايد اشك بريزه.)) و بعد سعي كرد حالتي بي تفاوت و شاد به خود بگيرد و در همان خال گفت:
- خانم ببخشيد. مي گن رسم نيست پشت سر مسافر گريه كني، شگون نداره.
مادر بار ديگر كيميا را در آغوش كشيد و گفت:
- مادر فداي اين مسافر چشم سياه.
كيميا لبخندي زد و از جا برخاست. مادر گفت:
romangram.com | @romangram_com