#الهه_شرقی_پارت_35
- مادر! يعني من واقعاً يه زن مطلقه هستم؟
مادر او را در آغوش كشيد و پاسخ داد:
- به حرفهاي كاوه گوش نكن. اون عقل درست و حسابي نداره. تو نبايد از دستش ناراحت بشي.
كيميا نگاه پر درد مادر را كه ديد به زحمت لبخندي زد و گفت:
- ولي حق با اونه مادر. كاوه همون حرفهايي رو زد كه همه پشت سرم مي زنن. حتي گاهي جلوي روم هم با گوشه و كنايه مي گن. مادر چرا بايد سرنوشت من اينطوري بشه؟
اختر خانم به زحمت بغضش را فرو داد و با لبخندي اندوهناك پاسخ داد:
- نگران نباش عزيزم، همه چيز درست مي شه. من اطمينان دارم، فقط بايد يه كم حوصله كني. وقتي از اينجا بري، كم كم همه چيز يادت مي ره. تو دختر مقاومي هستي، اينطور نيست؟ من مطمئنم كه اين مشكلات كوچيك هيچ وقت نمي تونه شيرزن منو از پا دربياره. بهم بگو دخترم... بگو كه من درست مي گم. بگو كه تو مي توني از پس مشكلات بر بياي.
romangram.com | @romangram_com