#احساس_من_پارت_103

- برو بابا

تا پاشو از ماشین بیرون گذاشت راه افتادم و رفتم خونمون .فقط بهرام خونه بود روی مبل نشسته بود و داشت و روزنامه می خوند .مثل همیشه خواستم از جلوش بی تفاوت بگذرم که صدام کرد :

- می دونستی آرتین برگشته ؟

ایستادم .

روزنامه رو بست و گذاشت روی میز کنار مبل:

- شیلا رو طلاق داده و برگشته .

- به من چه ؟ اصلا چرا اینارو به من می گی ؟

- برات مهم نیست؟

- بودن یا نبودنش فکر نمی کنم به تو ربطی داشته باشه !

- غزاله تو خواهر منی، من دوستت دارم دیوونه .آخه کدوم برادری بد خواهرشو می خواد؟ بهم زنگ زد گفت....گفت دوستت داره .

- بهتره تمومش کنی، نمی خوام چیزی بشنوم.

- تو آرسانو دوست داری؟

جوابی ندادم یعنی جوابی نداشتم بدم .

بهرام از روی مبل بلند و اومد و روبروم ایستاد:

- بذار کمکت کنم .

- همون یه باری که کمک کردی برای هفتاد پشتم بسه . من احتیاجی به حمایت های جنابعالی ندارم .

- دوستش نداری می دونم. چشمات داد می زنن از آرسان بدت می یاد . مطمئنم هنوز دلت پیش آرتینه .

-اینطوری که فکر می کنی نیست .

romangram.com | @romangram_com