#احساس_اشتباهی_پارت_43

دوتا مبل جا به جا کردین،سرامیک و درو پنجره تمییز کردین
_اینا کار نیست؟
_نه ما قدیما بچه داشتیم مهمونم داشتیم دست تنها کارم میکردیم
_اون قدیم بود عزیز
_دختر دختره قدیم و جدید نداره حالام تند کارتونوبکنین
بعد از کلی کار خسته رو مبل ولو شدیم
_وای مردم از پا درد
هلی:من از تو بدتر
_عزیز مامان زن عمو ما گشنمونه
مامان_چه خبره الان غذا رو میارن
یه سفره بزرگ پهن کردیم ، کباب کوبیده
هایی که عمو خریده رو همه دور هم
خوردیم کنار سفره ولو شدم دستی به 1
شکمم کشیدم
_دستت طلا عمو،خیلی چسبید مردم از گشنگی
عمو:نوش جونت عمو جان
هلی:هوی هیوا تو همش از زیر کار در
رفتی ، برو یه سینی چایی بیار
هیوا-من درس دارم
هلی:مامان من این دخترتو میکشم
زن عمو:هیوا یکم کار کنی بد نمی شه
1 7
هلی برای هیوا زبونی در اورد منم غش غش خندیدم
_ضایع شدی هیوا خانوم
هیوا:برو بابا

romangram.com | @romangram_com