#احساس_اشتباهی_پارت_136

با اکراه دستمو توی دستش گذاشتم
فشاری به دستم داد و گفت:
_تبریک میگم 8 9
با سرم به جایگاه عروس و داماد اشاره کردم
_فکر کنم باید به اونا تبریک بگین نه من
سرشو تکون داد
_بله حق با شماست
با چشم هام به دستم اشاره کردم یعنی ولش کن
دوباره لبخندی زد و دستمو ول کرد..
دستی کمرمو سفت چسبید..
به عقب برگشتم پرهام کنارم با فاصله ی کمی ایستاده بود..
_معرفی نمیکنی ساینا جان?
_ایشون دکتر شایسته هستن و من هلنا توی داروخونه ی ایشون کار
میکنیم..
با دست به پرهام اشاره کردم
_و ایشون پرهام پسر عمم
شایسته دستشو به منظور آشنایی دراز کرد..
بعد از احوالپرسی پرهام گفت:
_ساینا بریم برقصیم.
_با اجازه آقای شایسته
و از میز شایسته فاصله گرفتیم 9 0
باهم وسط رفتیم..
ارکستر آهنگ شادی گذاشت
رو به روی پرهام شروع به رقص کردم
_ساینا

romangram.com | @romangram_com