#احساس_اشتباهی_پارت_119

+ چه خوب ، تو تنهایی ؟؟؟
- پرهامم اینجاس .
+ اه مخشو بزن پس ...
61
_برو بابا دلت خوشه زود بیاین
_باشه فعلا
بعد از خداحافظی از هلنا چرخیدم تا از اتاق
برم بیرون که پرهام و دیدم
دست به سینه به چهارچوب ‌در تکیه داده بود
_از کی اینجایی؟
شونه ای بالا انداخت:خیلی نمیشه میان؟
_آره
نگاه خیره ای بهم انداخت 6 6
_اونی که بهم پیام میداد تو نبودی مگه نه؟
با تعجب نگاهش کردم ،چطور؟
قدمی به داخل‌برداشت ...اون هلنا بود درسته؟؟
هول شدم
_ کی گفته نه من بودم؟
_خواهیم فهمید و از اتاق بیرون رفت...
پوف کلافه ای کشیدم و روی صندلی کنار‌ پنجره رو به حیاط نشستم
ذهنم دوباره پر‌کشید ...غم نشست روی قلبم
کاش اونشب‌ نرفته بودم الان دغدقه آینده ام رو نداشتم...
با صدای عزیز از جام بلند شدم و از اتاق بیرون اومدم...
_جونم عزیز؟
اشاره ای به سینی برنج کرد

romangram.com | @romangram_com