#احساس_اشتباهی_پارت_101

- منظور عزیز چی بود ؟؟؟؟کی بود؟
در هول دادم و آروم سلام کردم
مامان با دیدنم اشکاشو پاک کرد .
رفتم جلو با خنده گفتم :- دختر چهارده سالمون عاشق شده ، شکسته
عشقی خورده و قلبش گرفته .
بگو خودم برم حسابشو برسم .
عزیز خنده ی ضعیفی کردو دستشو طرفم دراز کرد .
رفتم جلو و دستای چروکیده ی مهربونشو گرفتم .
خم شدمو بوسیدمش .
- میگم عزیز مهربون شدیاااا خبریه ؟؟
نکنه داری شوهر میکنی ؟؟؟؟ 4 1
مامان کشیده گفت : سانیا !
- چیه مامان جوونم خوب راست میگم .
دستای عزیزو بوسیدم .
- عزیز جون، مراقب خودت باش ، نبینم دیگه بیمارستان باشیا .
عزیز دستشو روی دستم گزاشت به رو به رو خیره شد
- خانوما بفرمایین ملاقات تمومه .
زن عمو رو به مامان کرد + شیرین جون تو برو از دیشب اینجایی من تا
عصر هستم که بخوان مرخص کنن .
- زن عمو شما برین من میمونم
+ نه زن عمو تو دیشب تولد بودی حتما خیلی رقصیدی خسته ای و
چشمکی زد .
لبخندی زدم توی دلم گفتم آره خیلی .
با ...زنمو و عزیز خداحافظی کردیم و همراه مامان از اناق بیرون اومدم .
هر لحظه منتظر بودم مامان دعوام کنه و بگه

romangram.com | @romangram_com