#دنیای_راز_مینا_پارت_36


شروع کردم به گریه کردن. اسب لا به لای درختا فرود اومد و دخترا دست گذاشتن روی سرم و بعد به زبون خودم گفتن:

-چرا آب از چشمت میاد؟

آب بینیم رو کشیدم بالا و گفتم:

-بهش میگن گریه کردن.

-یعنی چی؟

فکر کردم چون بچه هستن نمی‌دونن و توضیح دادم:

-وقتی یکی ناراحت میشه یا دلش می‌گیره اب از چشمش میاد و بهش میگن گریه کردن.

دختر مو مشکی:ولی این‌جا کسی گریه نمی‌کنه!

-مگه میشه؟ خودتون هم وقتی یه ساله دو ساله بودین گریه کردین، یادتون نیست!

-چرا ما از یک سالگی یادمونه! این‌جا کسی از چشمش آب نمیاد.

اشکام رو پاک کردم. من آخر دیوونه میشم! این‌جا کجاست؟ خدا من خوابم؟ بیدارم؟ مغزم گنجایش این همه اتفاق نداره؛ ولی فعلا همین که هست! تو این موقعیت گرفتارم، باید ببینم چی میشه. خدایا کمکم کن! بفهمم، دیوونه نشم، نجات پیدا کنم. مو رنگیه گفت:

-مگه تو کر و لال نبودی؟

-نه.


romangram.com | @romangram_com