#دنیای_راز_مینا_پارت_24


بالشت رو پرت کرد روی زمین و با غرغر بلند شد. سارا و سوفی داشتن آرایش می‌کردن، منم شکمم اِرور می‌داد!

-من گشنمه!

-بذار الان اماده میشم بریم رستوران هتل.

آماده شدیم و به رستوران رفتیم. همه جمع بودن، سلام کردیم، غذا گرفتیم و نشستیم.

جسیکا:کارامل می‌خوام!

-برو بردار!

-نه دیگه روم نمیشه تو بهم بده.

-بیا بردار!

یعنی حتما باید از من می‌گرفت؛ وگرنه به جسمش نمی‌نشست. بعد از خوردن صبحونه حرکت کردیم تا شب درگیر مکانایی بودیم که می‌رفتیم. ساعت هشت شب بود که استادان گرامی آتیش روشن کردن و همه دور آتیش نشستیم. هرکی با دوستاش صحبت می‌کرد که سارا پیشنهاد داد آواز بخونیم. خودش صداش خیلی قشنگ بود. امروز صبح تو حمام زده بود زیر آواز و ما هم بیشتر تو خواب غرق شده بودیم. همه قبول کردن، اول خودش شروع کرد و نگاه ادوارد می‌کرد و می‌خوند.

جسیکا:من چی بخونم تا ادوارد خوشش بیاد؟

-تو هرچی بخونی خوشش نمیاد.

-مرض! تو اصلا صدای من رو شنیدی، از کجا معلوم؟ شاید از صدای سارا هم قشنگ‌تر باشه!

-همه شما خواننده، صداهای زشت دیگه هم که می‌شنوین صدای منه ها!


romangram.com | @romangram_com