#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_80
+ممنون دخترم
با خشایارخان هم دست دادم.خشایارشوهر عمه هانیه بودبعدم رفتم بغل زن عموفهیمه.خیلی زن مهربونی بود
-سلام فهیم جون
+سلام عزیزم.خوبی؟
-ممنون زن عمو
بابا+الناز دخترم برو بالا پیش بقیه
-باشه من رفتم
مامان فروغ مامان بابام بود.من خیییلی دوسش داشتم وصدالبته من سوگولی مامان فروغ بودم.ینی عزیز دل مامان بزرگ!بابام و مامانم هردوشون خان زاده هستن.کل ثروت عاقا بزرگ رسید به مامان فروغ.بعد ازونام میرسه به بچه هاش.من تودلم هزاربار خداروشکرکردم که خوابم واقعیت نداشتو مامان فروغم صحیحو سالمه.بچه های عمه و عمو همه بالا بودن.عمو حوراد یه دختر به اسم بارانا ودوتا پسر به اسم بردیا و باربد داشت که همشون ازمن بزرگ تر بودن اما نه خیلی!!دویاسه سال!عمه هانیه هم دوتادختر به اسم سحروسپیده داشت و یه پسر به اسم سروش.ایناهم بزرگ بودن فقد سحر یه سال ازمن کوچیک تر بود.ارسامم باهام اومد بالا.
-به بـــه خویشاوندان گرام.میبینم که جمعتون جمعه فقط گلتون(اشاره به خودم)کم بود که اونم تشریف فرماشد
باربد+الی یکی دوتا ازون هندوانه های زیر بغلتو بده من واست بیارم خسته میشی عزیزم
-نه تونگران نباش پسرم.خسته شدم میدم به ارسام بیاره!مگه نه؟؟
بردیا+بابا بزار ازراه برسی بعد شروع کن
-بردیا جان مااز راه نرسیده شروع میکنیم.مشکلی هست؟؟
بردیا+نه چه مشکلی؟🤔
romangram.com | @romangram_com