#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_73

+باشه.اینجوری بهتره.میای بریم پیش دوستای من؟
-اره بریم.
دستمو گرفت ومنوبرد سمت چندتا دختر که گوشه سالن وایستاده بودن.خیلی هم خوش پوش مث اویسا.فقط یکیشون مث بقیه نبود.لباس نامناسبی تنش بود.خیییلی باز بود.
اویسا+سلوم رونی.سلوم غزل.سلوم اتری
اوناهم سلام کردن
اویسا+بچه ها این الناز دوست منه.شمام باهاش اشنا شید
±سلام الناز من رونیام
±سلام الی من غزلم(چه پپپرووو!الی🙄)
±سلام.منم اتریسام
ازهمشون خوشم اومد الا این اخریه.ایششش دختره فک میکنه دماغ فیل افتاده.صورتشم که واسه رضای خدا هیچ کجاش مال خود چلغوزش نبود.همش عملی!اه اه اه........
بعداز یکم گپ و گفتگو ازشون جداشدمو رفتم یه گوشه رویه صندلی نشستم.از شربتایی که پذیرایی میشد برداشتم و یه ذره خوردم.مامان و ژیلاخانوم باچنـدتا خانوم دیگه واستاده بودنو میگفتن و هرچند دقیقه هم میخندیدن.باباو اقای فرهمند هم باچندنفردیگه بودن.ارسامو ارتینم باهم بودن.مثل اینکه خیلی باهم جورشدن.مث منو اویسا!چندتا دختر خیییلی جلف رفتن به طرف ارسام وارتین.ارسام درسته یه ذره دخترباز بودوبماندکه منم چقد دوس دختراشو اذیت کردم ولی از دخترای این ریختی خوشش نمی اومد.الانم مطمئنم داره به زور لبخندمیزنه.دیگه خوشگلیه و هزارتا دردسر!هعــے داداش ماهم که جیـــــگرر خخخ
ارتینم مث اینکه زیاد ازین جور دختراخوشش نمی اومد چون قیافش درهم بود.اصن اونکه کلاا با دخترا مشکل داره.ایششش ولش کن بابا.به من چه!والـــا.بعضیا اون وسط داشتن خودشونو میکشتنو خالی میکردن.منم که قرتو کمرم فراوونه نمیدونم کجا بریــــزم!!!خداروشکر هیشکی هم حواسش به مانیست!پووووفــــ توهمین فکرا بودم که کسی کنارم نشست.بهش توجهی نکردم که گفت:به چی فکرمیکنی؟
سرموبه طرفش برگردوندم.قیافش خییلی اشنابود
-ببخشید من شمارو جایی ندیدم؟

romangram.com | @romangram_com