#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_42
-باشه باباخوردم
بعدم مث بچه ادم بدون هیچ حرف اضافه ای پیتزاهامونوخوردیم.پول پیتزاهارو ایندفعه سانی حساب کرد.بعداز رسوندن اونابه خونه هاشون منم رفتم خونه.ساعت ده ونیم بود.ارسام که نیس.مامان باباهم ازون بدتـــــر.رفتن عشق وحال🙄
اووووفـــــــــ منم بعداز طی کردن اون همه پله پریدم تواتاق و لباسامو عوض کردم.مسواک زدم و سریع پریدم تو تخت.فرداباز باید میرفتم دانشگاه اوووووووفــــــــــــ کی حوصله داره😖😖😖😖
دنیــ ــاے عسـلے رنگـــ مـــ ـــن, [۱۹.۰۴.۰۷ ۲۲:۰۳]
دینگــــــــــــــــ دینگـــــــــــــ....🕰⏰
بلندشدم چنان زدم روساعت که دست خودم درد گرفت ساعت که بماند.اه...چاره ای نبود بایدمیرفتمـ.بلندشدم سریع کارامو انجام دادم اومدم بیرون.یه شلوارلی ابی کمرنگ مانتومشکی که دورکمرش کمربندچرم داشت ومقنعه مشکی.موهای جلوسرمو محکم کشیدم مقنعمم دادم عقب تر.یه رژ اجری زدم اخرسرم کفش اسپرت مشکی وکولم و سوئیچم و زدم بیرون.یه صبحونه مختصر خوردم و ازارسام که داشت صبحونه میخورد خدافظی کردم و سوارماشین شدمو پیش به سوی یونی.رفتم سرکلاس اوووف هتگنوز استاد نرسیده بود.رفتم پیش اکیپ خودمون.
-سلام بچه ها
+سلام الی
+سلام الی
+سلام الی
-اوووووووبسه دیگه مگه سوزنتون گیرکرده هی سلام الی سلام الی بعدم اسم نازنینموووو نشکنین
بعدم خودمو ول کردم روصندلی
مهری+چته بابا اول صبحی پاچه میگیری؟
romangram.com | @romangram_com