#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_28
ارسام درحال دو+سانی اگه جرئت داری وایستا.دمال از روزگارت درمیارم.
سانی±ارسام جونم بیخی دیگه.فقط یه شوخی کوچولو بود
+شوخی کوچولو؟اره؟؟وایستا تا نشونت بدم
بعدم خیلی سریع خودشو به سانی رسوندو گرفتش.مامان باباهم از سروصدای این دوتا اومدن بالا ببینن چه خبره.
بابا+ععع ارسام!این چه کاریه ولش کن
ارسام+اخه شماکه نمیدونی.این نیم وجبی نصف پارچو روسر من بدبخت خالی کرده مگه نمیدونین خوشم نمیاد؟
سانی+نه ارسام!باورکن دیگه اذیتت نمیکنم.قول میدم دیگه تکرار نشه.چیز خوردم ارسام😅
مامان+ارسام بسه دیگه ولش کن دختره بیچاررو.
منم که عین یه مجسمه رومبل نشسته بودمو اونارو تماشامیکردم.خوحقش بود.اون از من اون از ارسام.اصن کلا این دختـر کـــــرم داره!
ارسام با اصرار مامی و ددی سانازو ول کرد ولی با چشاش واسش خطو نشون میکشید
منم پاشدم رفتم تو اتاقم سانازهم دنبالم.نشستن روصندلی میزتوالتو مشغول خشک کردن موهام شدمـ
+ببینم مگه قرار نبود دست و صورتتو بشوری بیای بیرون؟
-چرا ولی خب دیشب ازراه اومدم خوابیدم گفتم الان یه دوش بگیرم.واس توهم همچین بدم نشدااا!
+واسه چی؟
romangram.com | @romangram_com