#دنیای_عسلی_رنگ_من_پارت_20
- حالا دیگه داش میومد طرفمو من بیش تر میترسیدم.سرویس بهداشتی یکم اونور تر بود.مطمئنا جیغ تو این سروصدا کارساز نیس.وای خدا حالا چیکار کنم حالا خودت کمکم کن...
پسره:چیشد خشگله؟ نظرت عوض شد?قول میدم راضیت کنم..
.
دیگه چیزی به دیوار نمونده بود
- خفه شو کثافت.بزار برم.
+اوووو.نشد تو بام میای جوجه کوچولو...
- باید تلاشمو میکردم جیغ بنفش که نه فرا بنفش بکشم تا بلکه کسی به دادم برسه...
اما تنها هیچ کاری رو از پیش نبرد که بدترم کرد و منو چسبوند به دیوار.نفساش و بوی الکل دهنش حالمو بد میکرد.چشامو بستم تاچهره نحسشو نبینم.واااای خدا...
+ چیشد خشگله?داری لذت میبری؟
دستمو برده بود بالا و محک به دیوار فشار میداد داشتم از درد میمردم.سرشو برد زیر گردنمو داشت حالمو بد میکرد.خدایا صدامو میشنوی?کمکم کن لطفا....
دیگه ناامید شده بودم که صدایی اومد...
-داری چیکار میکنی اشغال ولش کن..
اومدو از من جداش کرد.کنار دیوار سر خوردم و افتادم پایین یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید. چشممو باز کردم تا ببینم کی منو نجات داد اما با کمال تعجب دیدم همون پسرس( دیواری که یه بار بهش خوردم)همون چشم عسلیه...
اونا هنوز در گیر بودن منم حالم بد بود.
romangram.com | @romangram_com