#دختری_که_من_باشم_پارت_9


با تعجب گفتم: چرا؟

با نگرانی گفت:نمیتونم پولشو پس بدم!

خندیدم و گفتم:پولشو نخواستم این چه حرفیه!به عنوان یه پزشک باید حواسم به مریضم باشه!

یه ذره خیره نگاهم کرد یعنی خر خودتی کدوم دکتری واسه مریضش غذا میگیره!بعد گفت:رخشو اوردی؟

سرمو به علامت مثبت تکون دادم!

خندید و گفت:خب امروز که منو از کار بیکار کردی ولی عوضش وقت کردم اینو ببافم!

بعد از توی ساکش یه شال گردن توسی و مشکی در اورد و گرفت سمتم؟

من:این چیه؟

صورتشو جمع کرد و گفت:شیشه نوشابس!بگیرش دیگه

من:مال منه؟

سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:یه جوری باید جبران میشد که مدیون نباشم! من همین از دستم میاد!

شال گردنو گرفتمو گفتم:ممنون!

لبخندی زد و گفت:نری بندازیش دور!

به شال گردن نگاه کردم همیشه وقتی مدرسه میرفتم دلم میخواست مامانم برام شال گردن ببافه همه دوستام لباس و شال و کلاهای بافتی مامانا و مامان بزرگاشونو میپوشیدن ولی مامان من از این عرضه ها نداشت یاد گرفته بود فقط خانومی کنه!گفتم :ممنون

لبخندی زد و گفت:اومدی بقیه سوالاتو بپرسی؟

نگاهش کردم!چی میگفتم؟اره تو سرم پر از سوال شده بود با دیدن زندگیش یه روزه منو به هم ریخته بود.

سرشو تکون داد و گفت:فهمیدم!شامتو بیار بخوریم تا برات تعریف کنم!

بلند شدم رفتم از تو ماشین غذاها رو اوردم تا برگردم دیدم یه سفره کوچولو انداخته و توش قاشق و اب گذاشته!

خندیدم و گفتم:خوب فرزی!

خندید و گفت:بیا بشین هوا سرده!

نشستم رو تشک پتو رو داد دستمو گفت :بنداز دورت!

من:خودت چی؟

ـ:این هوا واسه من خوبه عادت دارم!

غذا ها رو گذاشتم تو سفره یه نگاهی کرد و گفت:اخ اخ اخ خیلی وقت بود دلم کباب میخواست!

خیلی وقت بود؟من هر شب داشتم همینا رو میخوردم دیگه از دیدنشون حالم به هم میخورد!

به قاشق و لیوانی که جلوم بود اشاره کرد و گفت:ببین همه این چیزایی که میبینی تمیزه تمیزه با اب گرم و مایع شستمش خیالت راحت باشه!

از کجا فهمیده بود یه کم وسواس دارم؟

به هر حال به روی خودم نیاوردم اون با ولع شروع کرد به خوردن غذاش!من ساکت بودم فقط زیر چشمی نگاهش میکردم!همون طور که لقمه تو دهنش بود گفت:راستی تو اسمت چیه؟

من:مهران!

دستشو سمتم دراز کرد و گفت:منم آوا ام!البته صدام میکنن ارمان!دستشو فشردم و گفتم:خوشبختم!


romangram.com | @romangram_com