#دختری_که_من_باشم_پارت_62

با اکراه تو اینه نگاه کردم! از چیزی که میدیدم داشتم شاخ در میاوردم!



دست کشیدم رو صورتم . خیلی نرم شده بود انگار پوستم روشن تر شده بود ابروهامو صاف کرده بودن و دیگه خبری از اون سیبیلا نبود! لبای کوچیکم حالا بیشتر تو چشم بودن!همین طور چشمای درشت و مشکیم!



موهامو به طرز ماهرانه ای با همون قد کوتاهش دیه مدل دخترونه داده بودن و رنگشم روشن شده بود!



اب دهنمو قورت دادم و گفتم:ممنون!



دختره ایستاد رو به رومو به شاهکارش نگاه کرد و گفت:فکر نمیکردم این شکلی بشی !



لبخند زدم رفتم سمت پاکت لباسامو و گفتم:میشه لباسامو عوض کنم؟



دختره سرشو تکون داد و ب پرده ای که یه طرف کشیده بودن اشاره کرد و گفت:میتونی اونجا عوض کنی!



رفتم پشت پرده لبایا رو از تو پاکت بیرون ریختم! یه شلوار کتون مشکلی با پالتویی که خریده بودم و یه شال سورمه ای یه جفت کفش دخترونه با یه سویی شرت تو دل بسته کلبهی تو پاکت بود مونده بودم این لباسا از کجا اومده! برام مهم نبود با ذوق عوضشون کردم از اونجا بیرون اومدم! دختره دست زد و گفت:چه اثری خلق کردم! نگاه کن فرزانه جون!



اون خانوم مسن جلو اومد و گفت:شوهرت خیلی خوشش میاد عزیزم.



شوهرم؟شوهر کجا بود!



شماره مهرانودادم و گفتم:میشه زنگ بزنین بیان دنبالم؟



سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت البته!



دختره دستمو کشید و گفت:بیا خودتو ببین! منو برد رو به روی اینه قدی!



یه نگاه به خودم کردم!



دیگه اثری از پسری که صبح از خواب پا شده بود نبود. با ترس یه نگاه به اندامم انداختم. دلم نمیخواست چیزی معلوم باشه. خیلی معذب بودم. دختره گفت:ریزه میزه ای ولی خوشگلی!



تو اینه دیدم خانومه گوشی رو گذاشت رو کرد به منو از تو اینه گفت:برو بالا مثله این که منتظرتن

romangram.com | @romangram_com