#دختری_که_من_باشم_پارت_59
شالو در اوردمو گفتم:این چیه؟!اه!
_:باید برات روسری میخریدم!
ببین وسطشون بنداز رو سرت بعد پایینشو یه گره بزن!
کاری که گفت کردم!
به گره شالم اشاره کرد و گفت:یه ذره بیارش پایین!
کاری که گفت کردم!از خودم خجالت کشیدم اون بیشتر از من بلد بود که باید چی کار کرد!
تو پارکینگ پاساژ پیاده شدیم! وارد پاساژ که شدیم برق از کلم پرید!
رفتم کنارشو گفتم:اینجا که گرونه!
سرشو به علامت منفی تکون داد و گفت:نه نیس!بیا بریم!
وارد یه مانتو فروشی شدیم.
فروشنده یه نگاه به من کرد بعد با تعجب رو کرد به مهران و گفت:خانوم با شمان؟
میدونستم قیافم خیلی زاره! مخصوصا که گوشه های شالمو تا اونجا که میشد تا کرده بودم که از سرم نیفته! مهران بدون توجه به نگاهای فروشنده گفت:بله با منه یه پالتو میخواستیم!
فروشنده اشاره کرد به یه سمت مغاره و گفت:پالتو های جدیدمون اونجاست!
دنبال مهران رفتم سمت پالتو ها!
با دقت تمام همه مدلا رو نگاه میکردم مهران گفت:از چیزی خوشت اومد؟
romangram.com | @romangram_com