#دختری_که_من_باشم_پارت_160

با دستام هلش دادم عقب ولی دستش از دور کمرم باز نمیشد. گفتم:من حالم خوبه میتونی دیگه دستاتو باز کنی!

حلقه دستشو محکم تر کرد و در حالی که چشماش بسته بود با جدیت گفت:یه دقیقه ساکت شو!

اب دهنمو قورت دادم میترسیدم باز اتفاق اونشب تکرار بشه فقط با این تفاوت که دیگه نمیتونستم از دستش در برم .

سرمو گرفت و فشار داد رو سینش قلبش تند تند میزد طوری که منم به هیجام اورد موهامو ب*و*سید بعد اروم دستشو باز کرد و گفت:اگه چیزیت میشد چی؟!

دستش باز شده بود ولی من همون طور مات و مبهوت داشتم نگاهش میکردم.

چند ثانیه به چشمام خیره شد بعد با کلافگی دستش به صورتش کشید و در حالی که عقب عقب می رفت و گفت:من دیگه میرم!

از در رفت بیرون من همچنان سر جام خشکم زده بود.

بی دلیل بغض کرده بودم سرمو سمت در بسته چرخوندم. اشکام سرازیر شد . یه نفس عمیق کشیدم تا گریم بند بیاد ولی بهتر که نشد هیچ بدترم شد.

خودمو انداختم رو تخت و هیجانمو با چنگ زدم به پتو خالی کردم با صدای خفه ای گفتم:چرا وانمود میکنی واست مهمم! چرا لعنتی؟چی از جونم میخوای؟

مهران

از اتاقم اومدم بیرون آوا داشت وسایلشو جمع میکرد .

من:گلسا رفت؟

_:بدون این که بهم نگاه کنه سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:نیم ساعت پیش!

سرمو تکون دادم .از ظهر که آوا رو دیده بودم خیلی باهام سر و سنگین شده بود میدونستم به خاطر کاریه که دیشب کردم.

گفتم:میتونی خودت بری خونه؟

سرشو به علامت مثبت تکون داد ولی همچنان نگاهم نمیکرد!

من:پول داری؟

سرشو به علامت مثبت تکون داد و گفت:امروز 27 بهمنه من چهار روز پیش حقوقمو گرفتم!

من:خب باشه!

لباسمو مرتب کردم و گفتم:ممکنه شب دیر بیام! درو رو کسی باز نکن.

لبشو گزید و گفت:من خودم میتونم مراقب خودم باشم!

پس حدسم درست بود .نفس عمیقی کشیدم و گفتم:اینو که میدونم .به هر حال گفتم که حواست باشه کسی در خونتو زد من نیستم!

سرشو تکون داد.

گفتم:خدافظ!

بالاخره سرشو گرفت بالا و گفت:به سلامت!

حالا با خیال راحت میتونستم برم!

رسیدم دم خونه مادر جون کتمو صاف کردم و دسته گلی که براشون خریده بودم رو برداشتم و راه افتادم.

زنگ درو فشار داد بدون این که کسی جواب بده در باز شد.

وارد حیاط شدم و درو بستم مامان از خونه اومد بیرون دم ایون ایستاد و گفت:اومدی؟

به ساعتم نگاه کردم هنوز هشت نشده بود. حیاطو طی کردم و رسیدم به مامانم و گفتم:سلام!

دستشو گذاشت پشت کمرم و گفت:به روی ماهت پسرم! بیا بریم تو!

romangram.com | @romangram_com